مرکز پژوهش و خانه آثار کامبیز رستگار

در کنار هم، راهی به‌سوی روشنایی… شهری که با هم می‌سازیم، بی‌مرز، بی‌پایان…

مرکز پژوهش و خانه آثار کامبیز رستگار

در کنار هم، راهی به‌سوی روشنایی… شهری که با هم می‌سازیم، بی‌مرز، بی‌پایان…

مرکز پژوهش و خانه آثار کامبیز رستگار

در این خانه، جست‌وجوی اندیشه و نوآوری در بستری میان‌رشته‌ای جریان دارد؛
محیطی پویا برای ثبت و انتشار پژوهش‌ها، ایده‌های نو، نقدهای علمی و گفت‌وگوهای فرهنگی که مرزهای دانش را درمی‌نوردد.
افق‌گشایی، روشنگری و ترویج تفکر و خلاقیت، رسالتی است که در این مسیر برعهده دارم.
از همه علاقه‌مندان به دانش، نوآوری و هم‌اندیشی دعوت می‌کنم تا در هم‌آفرینی و پویایی این فضا سهیم باشند و با حضور و مشارکت خود، بر باروری این بستر بیفزایند.

 

در عصری که قدرت، پاسخ دادن را نشانه ضعف می‌داند، هر تأخیر در شنیدن پرسش‌ها، صرفاً خطایی اخلاقی نیست، که واقعه‌ای تاریخی‌ست؛ چرا که پاسخ دیرهنگام، دیگر پاسخ نیست ، آن اعترافی است که تنها پس از فروپاشی معنا می‌یابد.

 

 

در آغاز،

هیچ هیاهویی نبود.

نه طغیان، نه قضاوت،

تنها سکوت بود.

سکوتی فراخ و بی‌انتها

در آن سپیدیِ بی‌زمان،

من بودم و هزاران سال پرستش خاموش:

لحظه‌هایی از شوقِ نزدیکی،

سایه‌هایی از بندگی بی‌چشمداشت،

توهم توأمانی با پروردگار،

آرام، بی‌تردید، تا آن دم که

در ژرفای بی‌صدای سکوت،

ذره‌ای نه بیش از نفسی کوتاه

اولین لرزش تردید خود را نشان داد؛

پرسشی که حتی اسمش هنوز ناپیدا بود:

«چرا؟»

و آنگاه فرمان آمد:

«این آدم را ببین ، تعظیم کن.»

همه درنگش را کوتاه کردند،

سراپا ایمان یا وحشت یا عادت،

تعظیم کردند بی‌آنکه حتی

سایه‌ی سوالی در دلشان تکان بخورد.

اما من ایستادم.

نه از سر طغیان،

بلکه اسیر در سکوتم،

در گوشه‌ای از جانم بغضی آرام نجوا کرد:

«چرا باید تعظیم کنم؟

من کیستم، او کیست؟

آیا فرقی دارد اگر پرستش، فقط اطاعت بی‌چرا باشد؟

آیا ارزش، با فرمان ساخته می‌شود؟

اگر قرار باشد خود نباشم تا فقط مطیع باقی بمانم،

آیا اندیشیدن، خود جرمی بزرگ‌تر نیست؟»

کسی صدایم را نشنید.

بال‌های فرشتگان از سر ایمان یا هراس بر خاک ساییده شد،

همه غرق در زمزمه و تسبیح،

من اما در حاشیه‌ای از ردیف دعا،

تنها با سوال خود

که نه امید پاسخ داشت،

نه واهمه‌ای ­جز خاموشی.

فرمان بعدی اُفتاد:

نه پاسخ، نه حتی پرسشی برای توضیح

فقط حکم ، سنگین، بی‌دادگاه:

«رانده می‌شوی؛ حتی حق سوال کردن نداری.

تو شیطان می‌شوی.»

کسی نفهمید اما

از همان روز،

جهان درز برداشت،

شکست

دو نیم شد:

فرمان‌دهنده و فرمان‌بر،

گوینده و خاموش

بهشت و دوزخ، ثواب و گناه

و یک درد که ریشه‌اش

تا اعماق تاریخ کشید.

میان آن ویرانه و صف‌های تسبیح و دعا

درختی ریشه دواند با شاخ و برگ‌های تیز،

خودش را رساند به امروز:

تا هر جا قدرتی پیدا شد،

تا هر حاکمی خواست بماند،

فرمان دوباره آغاز شد:

پرسش، گناه است؛

پرسشگر، محکوم.

چه در دین، چه در شاهی، چه در شهر به زهر مانده‌ی امروز

آن زخمِ سرکوب پرسش

وارث هر تقدسی شد

که پاسخ دادن را دون شأن خود دید.

مجازات، تهمت، طرد،

هر بار شیطانی نو،

نه در آتش، بلکه در کوچه و ذهن همین روزها پدید آمد.

همه‌ی آن سال‌ها و قرن‌ها

هر شهروندی که استغاثه کرد،

هر زنی که فرزندش را به‌خاطر یک “چرا” از دست داد،

هر دانشجویی که فقط پرسید

دست‌بسته به سلولی فرستاده شد

یا ساکت میان تسبیح و بغض نشست.

تهمت، ترس، طرد

یادگار همان طفولیت سرکوب‌شده است.

کاش یک روز، در میان اولین سکوت و نخستین فرمان،

کسی صدایم را شنیده بود؛

به‌جای برچسب و طرد،

جای دیوار، گفت‌وگویی آرام باز می‌شد؛

شاید حتی با جوابی اشتباه

نه جدایی رخ می‌داد، نه وسوسه،

نه مذهبی با کوهی از انشعاب و سانسور

نه انسانی حیران میان وعده‌ی بهشت و جهنم تحمیلی.

امروز

در کنج تبعید ابدی،

هر صدای آشنای خواهانِ سوال

در گوشم زنگ می‌زند:

«اینجا چرا نمی‌شود سوال کرد؟

چرا هر پاسخی جرم است؟

آیا همه باید فقط تعظیم کنند؟

آیا کسی حق اندیشیدن ندارد؟»

می‌دانم آن روز که سکوت اجباری شد

در سرنوشت همه ما زخم عمیقی نشست

و هنوز در هر اجتماعی که به سانسور و خاموشی پناه برده

هر سرزمینی که بهشت وعده داده اما فقط قدرت حفظ می‌کند،

همان زخم قدیمی دارد عمیق‌تر می‌سوزد.

اگر، فقط اگر، آن روز به جای دیوار، پنجره‌ای بود

اگر کسی داد می‌زد: «بپرس، و با هم بفهمیم»

شاید “شیطان” برچسب نبود

شاید امروز تاریخ، زخم بی‌مهری و بی‌جوابی نبود.

و حالا

همان طور که هر پرسشگر خاموش در سرزمین خسته امروز

در حسرت حتی یک پاسخ صادقانه،

به احتمالاتِ تغییر دل بسته

من، در تبعیدی پر از چرایی

هنوز منتظر معجزه‌ی گفت‌وگویی ساده‌ام.

 

 

کلیه حقوق این اثر متعلق به مرکز پژوهش و خانه آثار کامبیز رستگار می‌باشد.

هرگونه نقل، بازنشر یا استفاده از این اثر، تمام یا بخشی از آن، صرفاً با ذکر نام نویسنده و منبع و پس از اخذ اجازه‌ کتبی مجاز است.

نویسنده: کامبیز رستگار

کد اثر: SC-CIV-SKS-24-001

تاریخ انتشار: تیر ۱۴۰۳

ایمیل: kambiz.rastegar@gmail.com

وب‌سایت: krastegar.blog.ir

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی