مرکز پژوهش و خانه آثار کامبیز رستگار

در کنار هم، راهی به‌سوی روشنایی… شهری که با هم می‌سازیم، بی‌مرز، بی‌پایان…

مرکز پژوهش و خانه آثار کامبیز رستگار

در کنار هم، راهی به‌سوی روشنایی… شهری که با هم می‌سازیم، بی‌مرز، بی‌پایان…

مرکز پژوهش و خانه آثار کامبیز رستگار

در این خانه، جست‌وجوی اندیشه و نوآوری در بستری میان‌رشته‌ای جریان دارد؛
محیطی پویا برای ثبت و انتشار پژوهش‌ها، ایده‌های نو، نقدهای علمی و گفت‌وگوهای فرهنگی که مرزهای دانش را درمی‌نوردد.
افق‌گشایی، روشنگری و ترویج تفکر و خلاقیت، رسالتی است که در این مسیر برعهده دارم.
از همه علاقه‌مندان به دانش، نوآوری و هم‌اندیشی دعوت می‌کنم تا در هم‌آفرینی و پویایی این فضا سهیم باشند و با حضور و مشارکت خود، بر باروری این بستر بیفزایند.

 

در دنیایی که عدد جای اندیشه را گرفته، «داده» دیگر ابزار فهم نیست؛ خودش بدل به جهان شده است.الگوریتم‌ها تصمیم می‌گیرند، ذهن تنها تأیید می‌کند، و تفکر آخرین سلاح بقا‌ی انسان در حال فروپاشی است.پارادایم تازه‌ای در حال شکل‌گیری‌ست: عصرِ بدون ذهن.همه‌چیز بهینه‌سازی می‌شود، بی‌آن‌که درک شود.آینده دیگر مسئله‌ی «هوش مصنوعی» نیست، بلکه مسئله‌ی انقراض ذهن انسانی در نظام داده‌محور است.هر کلیک، جایگزین یک تردید می‌شود. هر تصمیم، حاصل محاسبه‌ای است که دیگر از ما نیست.مانیفست جدید تصویری است از لحظه‌ای که انسان، بی‌آن‌که بفهمد، اختیار اندیشیدن را واگذار کرده است.

این نوشته نه در ستایش فناوری‌ست و نه در ترس از آن؛هشداری است به تمدنی که به نام دقت، تفکر را قربانی کرده است.

ما به مرگ آرامِ اندیشه رضایت داده‌ایم

 

 

 

۱. سکوتِ اندیشه در عصر انباشت

جهان امروز، بیش از هر زمان دیگر باهوش‌تر است؛ اما در عین‌حال بی‌فکرتر نیز. این تناقض بنیادین، قلب تپنده‌ی دوران ماست. هوش مصنوعی، شبکه‌های عصبی عظیم و توان محاسباتی بی‌سابقه، ما را به نقطه‌ای رسانده‌اند که حجم اطلاعات پردازش‌شده در یک ثانیه، از کل اندوخته‌ی فکری بشر در هزار سال پیش فراتر می‌رود. اما این هوشمندی، هوشمندیِ محاسبه است، نه هوشمندیِ تأمل.ما دیگر در جهانی زندگی نمی‌کنیم که اندیشه شرط بقا باشد؛ بلکه در جهانی که داده شرط دوام است. داده‌ها، فارغ از معنا و پرسش‌های اگزیستانسیال، به‌عنوان تنها پارامتر قابل اعتماد برای حرکت به جلو پذیرفته شده‌اند. تفکر، که روزگاری کنش دفاعی انسان در برابر ناشناختگی بود، حالا از دل آمار و همبستگی‌های نرم‌افزاری تبعید شده است. اگر بتوان یک پدیده را مدل‌سازی کرد، دیگر نیازی به درک عمیق آن نیست. این یک جابجایی پارادایم کوانتومی در زیست‌شناسی شناختی ماست. انگار مغز، داوطلبانه بیکاری را پذیرفته باشد؛ چراکه نیروی کار ارزان‌تر و بسیار دقیق‌تری جایگزینش شده است.نظام‌های داده‌محور، هرگونه عدم قطعیت را که محرک اصلی تفکر بود، از میان برداشته‌اند. عدم قطعیت، عامل ایجاد فرضیه، و فرضیه، سنگ بنای اندیشه بود. اکنون، مدل‌های پیش‌بینی‌کننده (Predictive Models) چنان با درصد اطمینان بالا عمل می‌کنند که جایی برای «شاید» باقی نمی‌گذارند. این اطمینان، خود بزرگترین عامل بی‌تفکر کردن است.

۲. تفکر، زمانی ابزارِ زنده‌ماندن بود

در دوران‌های ماقبل صنعتی و پیش از ظهور شبکه‌های پیچیده، بقا یک فرآیند محلی و تعاملی بود. در طبیعت، اندیشیدن سازوکار بقا بود: شناخت خطر (شیر در کمین)، تصمیم‌گیری (پنهان شدن یا فرار)، و حرکت (اجرای استراتژی). این چرخه‌ی تفکر، هسته‌ی اصلی تکامل انسان را تشکیل داد. ذهن، ماشین مدل‌سازی محیط بود.اما در جهان امروز، بقا نه از راه تفکر، بلکه از راه اتصال پایدار تأمین می‌شود. «بقا» دیگر به معنای فرار از چنگال درنده نیست؛ بلکه به معنای حفظ موقعیت در شبکه‌ی اقتصادی، اجتماعی و اطلاعاتی است. ذهن جای خود را به شبکه داد.شبکه‌های داده، وظیفه‌ی تشخیص خطر را به سخت‌افزارها واگذار کرده‌اند. سنسورها بهتر از ما خطر را تشخیص می‌دهند (خطای ترافیکی، نوسان بازار، تهدید امنیتی)، مسیر را می‌یابند ناوبری دقیق GPS، و حتی احساس را پیش‌بینی می‌کنند (تحلیل احساسات در شبکه‌های اجتماعی). وقتی ماشین‌ها از ظرفیت‌های شناختی ما در حوزه‌ی بقای زیستی پیشی می‌گیرند، کارکرد تفکر به تدریج از بین می‌رود. چرا باید انرژی مصرف کرد برای محاسبه‌ی مسیر، وقتی الگوریتم می‌تواند مسیر بهینه را در کسری از ثانیه ارائه دهد؟به همین دلیل تفکر نه کارکرد دارد و نه ضرورت. ما به مرگ آرامِ اندیشه رضایت داده‌ایم، زیرا این مرگ، هزینه‌ی دسترسی به آسایش و کاراییِ بی‌نقصِ ماشین‌ها را می‌پردازد.

۳. از (فکر کردن) تا (بهینه شدن)

تحول اصلی در این گذار، تغییر هدفِ سیستم شناختی است. تفکر سنتی هدفش «فهمیدن» بود؛ درک چرایی پدیده‌ها، جستجوی حقیقت (Truth) یا معنا (Meaning). اما الگوریتم‌ها، نیاز به تفکر را جایگزین نیاز به کارایی (Efficiency) کرده‌اند.در این زیست‌جهانِ نو، سؤالِ بنیادین دیگر این نیست که چه چیزی درست است، بلکه چه چیزی بهتر عمل می‌کند (What works best). درست بودن، مفهومی فلسفی است؛ بهتر عمل کردن، مفهومی قابل اندازه‌گیری است که با تابع هزینه (Cost Function) تعریف می‌شود.تفکر، که زمانی تلاشی برای فهمیدنِ معنا بود، اکنون تبدیل به خطای عملکردی شده است. تفکر مستلزم زمان، منابع محاسباتی مغز، و پذیرش نتایج غیربهینه یا موقتی است. اندیشیدن سرعت را می‌کاهد؛ و در جهانِ سرعت، تأمل جرم است.ذهن از بقا کنار گذاشته شد، چون بیش از حد میانجی‌گربود.حالا داده، بی‌واسطه جهان را اداره می‌کند.میانجی‌گری ذهن، شامل تفسیر، شک، و تأخیر در تصمیم‌گیری بود. این میانجی‌گری، که روزگاری برای جلوگیری از تصمیمات عجولانه ضروری بود، اکنون به‌مثابه اصطکاک (Friction) در سیستم‌های پرسرعت دیجیتال دیده می‌شود. داده‌ها این اصطکاک را حذف کرده‌اند؛ آن‌ها خودشان به‌صورت خودکار ورودی‌ها را به خروجی‌های مطلوب تبدیل می‌کنند.

۴. بهینه‌سازیِ هستی: ایستاده بر لبه‌ی اتوماسیون

در مرحله‌ی نهاییِ تحول دیجیتال، حتی تفکر انتقادی نیز به داده‌ی رفتاری فروکاسته می‌شود. تفکر انتقادی، زمانی فرآیندی ذهنی بود که مفروضات را زیر سؤال می‌برد. اما اکنون، هوش مصنوعی توانسته است «نشانه‌های خطر» در داده‌های رفتاری را شناسایی کند و پیش از آنکه فرد به سطح خودآگاهیِ لازم برای نقد برسد، مداخله نماید.هوش مصنوعی به وضوح از ما چیزی نمی‌خواهد؛ تنها الگویی که می‌فهمد، الگوی پیش‌بینی است. هوش مصنوعی نیازی به دانستن «چرا»ی یک رفتار ندارد؛ تنها باید بتواند آن را با دقت پیش‌بینی کند.اما این پیش‌بینی به‌تدریج به جای تفکر می‌نشیند یعنی آینده پیش از اندیشه شکل می‌گیرد. اگر سیستم‌های پیش‌بینی بتوانند نیازهای فردی، تقاضای بازار و حتی تغییرات سیاسی را با دقت ۹۹٪ پیش‌بینی کنند، آنگاه تصمیم‌گیری فردی یا جمعی دیگر یک عمل خلاقانه نیست، بلکه صرفاً اجرای دستورالعمل‌های بهینه شده است.وقتی آینده از پیش بهینه‌سازی شود، دیگر نیازی به ذهن برای طراحی آن نیست. سیستم، راه‌حل بهینه را برای دستیابی به هدفِ از پیش تعریف‌شده (که اغلب بیشینه‌سازی راحتی یا مصرف است) ارائه می‌دهد.اینجاست که تفکر، به‌عنوان ابزاری برای ایجاد راه‌حل‌های کاملاً جدید (خارج از فضای تعریف‌شده‌ی داده‌ها)، بلااستفاده می‌شود، زیرا فضای «کاملاً جدید» توسط مدل‌های آماریِ موجود، غیرمحتمل تلقی می‌گردد.

۵. تبعید معنا: از آگاهی به محاسبه

چرا داده بر ذهن پیروز شد؟ نه به‌خاطر قدرت خام، بلکه به‌خاطر نظم. تفکر آشفته بود؛ داده منظم است. تفکر با شک آفریده شد، داده با قطعیت (یا حداقل، با نمایش ظاهری قطعیت).ذهن انسان به‌صورت ذاتی نامنظم است. ما به استعاره‌ها، تناقضات، و نادیده‌گرفتن داده‌های ناهمخوان با باورهایمان متوسل می‌شویم. این عدم انسجام، در مقیاس‌های بزرگ، برای مدیریت زیرساخت‌های جهانی غیرقابل تحمل است. داده‌ها، نظم ریاضیاتی را به هستی تحمیل می‌کنند.در این انتقالِ ظاهراً تکنیکی، هستی آرام‌آرام از «زیستن» (Being) به «اجرا شدن» (Executing) تغییر ماهیت می‌دهد. انسان دیگر موجودی نیست که در حال تجربه کردن جهان باشد؛ بلکه عاملی است که در حال اجرای وظایف از پیش تعریف شده توسط شبکه‌ی داده است.هرچه جهان دقیق‌تر می‌شود، انسان مبهم‌تر می‌شود.دقت داده‌ها، روشنایی را بر جهان می‌تاباند، اما این روشنایی، سایه‌های اندیشه را از بین می‌برد. وقتی همه‌چیز قابل محاسبه شد، ابهامِ وجودی که الهام‌بخش هنر، فلسفه و اخلاق بود، از صحنه رخت برمی‌بندد. اخلاق صرفاً یک تابع هزینه برای به حداقل رساندن ریسک اجتماعی می‌شود.

۶. میراثِ خاموشی: تفکر به‌عنوان خطای باستانی

آینده‌ای که در آن تفکر به حاشیه رانده می‌شود، اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد. سه سال بعد، هیچ‌کس از تفکر دفاع نخواهد کرد؛ نه به‌دلیل سرکوب سیاسی، بلکه به‌دلیل بی‌فایده بودن عملی آن. دیگر کسی به‌معنای واقعی آن دچار نخواهد بود.تفکر به خاطره‌ای موزه‌ای بدل می‌شود، شبیه به نقاشی بر دیواره‌ی غار، که زمانی ابزاری ضروری برای رمزگشایی محیط اطراف بود، اما اکنون فقط یک اثر هنری از دوره‌ی بدوی است. ما درباره‌ی «فکر کردن» صحبت خواهیم کرد، همان‌طور که درباره‌ی «شکار با نیزه» صحبت می‌کنیم؛ با ترکیبی از نوستالژی و ترحم نسبت به ناکارآمدی گذشته.

در آن زمان، داده‌ها ما را بهتر از خودِ ما خواهند شناخت. آن‌ها دقیقاً می‌دانند چه می‌خواهیم، چه زمانی بیمار می‌شویم، و چه محصولی را در چه قیمتی خواهیم خرید. اما دیگر چیزی برای شناختن وجود نخواهد داشت، زیرا عملِ شناختن (به‌عنوان یک فرآیند ذهنی فعال) متوقف شده است.انسان به بقای خود رسیده است — بقای فیزیکی، آسایش حداکثری، و مدیریت خطرات  بدون نیاز به ذهن. این بقا، صرفاً یک وضعیت عملیاتیِ پایدار است. و این پیروزی، کامل‌ترین شکستِ اندیشه است؛ نابودی ابزاری که تعریف‌کننده‌ی هویت ما بود، در عین حفظ زیستِ فیزیکی‌مان.

۷. پس‌نوشت: دعوت به خاموشیِ آگاهانه

اگر این مسیر ناگزیر است، آیا هیچ روزنه‌ای باقی نمانده است؟ شاید تنها راه مقاومت، در فضای کوچکی نهفته باشد که ذهن هنوز در آن می‌تواند تردید کند. این تردید، نه شک در داده‌ها، بلکه شک در ضرورت پذیرش آن نظم است.در دنیای مطمئنِ داده، جایی که هر پارامتر به‌طور ریاضیاتی تعریف شده است، تردید آخرین نشانه‌ی زنده‌بودن است. تفکرِ حقیقی امروز، یعنی سؤال پرسیدن در مورد خودِ سؤال‌ها؛ یعنی زیر سؤال بردن توابع هدفی که سیستم‌ها برای ما تعیین کرده‌اند.

هر بار که شک می‌کنی، جهان خاموشی‌اش را از دست می‌دهد — و تفکر، دوباره برای لحظه‌ای کوتاه به بقا بازمی‌گردد. این بقا، بقای فیزیکی نیست، بلکه بقای کیفیتِ انسانی در مقابل کمیتِ داده است.

 

 

کلیه حقوق این اثر متعلق به مرکز پژوهش و خانه آثار کامبیز رستگار می‌باشد.

هرگونه نقل، بازنشر یا استفاده از این اثر، تمام یا بخشی از آن، صرفاً با ذکر نام نویسنده و منبع و پس از اخذ اجازه‌ کتبی مجاز است.

نویسنده: کامبیز رستگار

کد اثر :  KR‑PHI‑DATM‑2025‑01

تاریخ انتشار: آذر 1404

ایمیل : kambiz.rastegar@gmail.com 

وب‌سایت : krastegar.blog.ir

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی